کتاب اگر دوست نداری می توانی کرم بمانی
نویسنده: کبری فرجام پور
تصویرگر: فرزانه آبیار
ناشر: محیی
تعداد صفحه: ۲۳
بریده کتاب(۱) :
با سرعت بدنش را تکان داد تا از آن تخم کوچک و تاریک نجات پیدا کند. دیوارهای لانه اش تکه تکه شد و روی شاخه درخت افتاد. وقتی تمام بدنش بیرون آمد، نفس راحتی کشید و گفت:
آخیش! راحت شدم.» آن وقت کش و قوسی به بدنش داد و آرام روی شاخه درخت توت حرکت کرد. همه جا روشن بود. صدای آواز پرنده ها و جیرجیر جیرجیرک ها را شنید. تا جایی که می توانست،
سرش را خم کرد و به پایین درخت نگاه کرد. وقتی چمن های سبز، گل های رنگارنگ و برکه پر از آب را دید، دهانش از تعجب باز ماند. زیر لب گفت:چه جای خوبی به دنیا آمدم!» همان لحظه صدایی گفت: بله، این بهترین جا برای یک کرم ابریشم است.»
بریده کتاب (۲):
نرمو تازه فهمید چیزی که تنش را گرم می کند و در روز به زمین روشنایی می دهد، خورشید است. او از تماشای آسمان سیر نمی شد. زیر لب گفت: آن بالا چقدر قشنگ است. کاش آن جا به دنیا می آمدم!» هنوز داشت به آسمان نگاه می کرد که دید بالای سرش پروانه های دیگری هم هستند. آسمان پر از پروانه شده بود.
بریده کتاب(۳):
نرمو روی همان برگ نشست و به آسمان خیره شد.
ادامه مطلب
کتاب صوتی من دیگر ما (جلد اول)
کتاب ,آسمان ,درخت ,بدنش ,بریده ,بریده کتاب ,شاخه درخت ,توانی کرم ,دوست نداری ,اگر دوست